سلام
تمام انبیا آمدند تا آدمیان را به یک دین دعوت کنند.(شرَعَ لکم مِن الدین ما وصّی بهِ نوحاً و الذی أوحینا إلیک و ما وصَّینا بهِ إبراهیمَ و موسی و عیسی) به همین دلیل در قرآن همواره دین را مفرد آورده و ادیان نگفته. و آن دین اسلام است(إنَّ الدینَ عندالله الإسلام) یعنی تسلیم بندگان در برابر خالق و مالک و خدای خود. و اقرار به خداپرستی و یکتاپرستی.(ما کان إبراهیمُ یهودیاً و لانصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً) و راه خدایی نیز یک راه بیش نیست و آن صراط مستقیم است.(اَنَّ هذا صراطی مستقیماً فاتَّبِعوهُ ولاتتَّبِعوا السُبُلَ فتفرَّقَ بکم عن سبیلِهِ)
به راستی اگر ما پیروان ادیان مختلف از یهودی و مسیحی و مسلمان و زرتشتی بیش از اصل دین که گرایش به توحید است ، به احکام تشریع شده در ادیان که به اقتضاء شرایط و زمانه چه بسا دیگرگونه میشوند و یا بالا و پائین میگردند ، بها نمیدادیم و آن را تابو نکرده و از آن چماق نساخته و بر سر مخالف خود نمیکوفتیم ، حال ، حال و روز و وضع ما مردمان این بود که میبینیم؟ فقط در بین مسلمانان به جای آن که همگان ندای توحید سر دهند و سایرین را به توحید فرا خوانند به دنبال 73 فرقه کردن امت پیامبرند تا از این طریق خود را فرقه ناجیه دانسته و بقیه را در آتش تصور کنند. تصویری که از این فرقه فرقه کردن و شدن به دست میدهد این است که در مرزبندی ابتدایی مسلمانان به شیعه و سنی تقسیم شده اند و سپس خود شیعه به سه فرقه زیدیه و اسماعیلیه و امامیه یا اثناعشریه دسته بندی شده اند. البته اگر خوارج را از شمار اینان ندانیم و نزدیک به صد گروه غالی را به تشیع منتسب نکنیم. و اهل سنت خود از نظر اعتقادی به اشعری و معتزلی و مرجئه و از نظر فقهی به حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی منشقّ شده اند. به مرور زمان وهابیت از بطن اهل سنت زائیده شده و به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز مرز بندی جدید تحت عنوان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی به ادبیات و واژگان و مفاهیم دینی و سیاسی افزوده شده است. این زاد و ولدهای خارج از روالِ حقیقتِ دین باعث شده تا وضع و حال و روز ما مسلمانان و نیز انشقاقاتی که در سایر ادیان به وجود آمده و می آید ، حال و روز پیروان سایر ادیان ، این باشد که می بینیم.
باشد که با بازگشت به صراط مستقیم الهی که از فطرت انسانها میجوشد(و أقِم وجهَک للدینِ حنیفاً. فِطرة اللهِ التی فطَر الناس علیها) دیگر شاهد این گونه اختلافات که منجر به بدبینی و سوءظن و جرئت بر کشتار همنوعان میشود ، نباشیم و به این ندای ملکوتی قرآن گوش جان فرا دهیم که قل یا أهلَ الکتابِ تعالَوا إلی کلِمةٍ سواءٍ بینَنا و بینَکم. این خطاب به اهل کتاب است ، حساب ما مسلمانان دیگر روشن است که به طریق اولی باید با اتحاد با یکدیگر خود را و جامعه خود را و جمعیت خود را به سرمنزل مقصود که نیل به سعادت دنیوی و اخروی است ، رهنمون شویم.
شبهای قدر و نزول قرآن
در شبها و روزهائی قرار داریم که مصادف با ایام و لیالی قدر است. شب قدر علاوه بر آن که به دلیل تقدیر اعمال یکساله بندگان از اهمیت برخوردار است ، به دلیل آن که به تصریح قرآن ، شب نزول قرآن بر قلب نازنین پیامبر – چه قائل به نزول به صورت کامل و دفعی باشیم چه قائل به نزول بخشی از قرآن – است ، اهمیت دوچندان یافته است.
در باب بعثت نبی مکرم اسلام به رسالت که با نزول اولین آیات الهی بر ایشان همراه بود ، اکثریت مسلمانان اعتقاد بر این دارند که بعثت نبوی در ماه مبارک رمضان و به تصریح ایشان با استناد به آیاتی از قرآن (انا انزلناه فی لیلة مبارکة – انا انزلناه فی لیلة القدر) در روز هفدهم ماه مبارک رمضان بوده است و به نوعی دسته بندی نزول قرآن به صورت دفعی و تدریجی را مورد انکار قرار داده اند. در قبال اکثریت مسلمانان ، شیعیان اعتقاد بر این دارند که قرآن در دو مرحله بر رسول مکرم اسلام نازل شده است. در مرحله اول قرآن به صورت دفعی در شب قدر و بالطبع در ماه مبارک رمضان بر قلب شریف ایشان نازل شده است و در مرحله دوم با آغاز رسمی رسالت ایشان در بیست و هفتم رجب المرجّب در غار حراء با پیام آوری جبرائیل به صورت تدریجی و با آغازین آیات سوره علق استارت خورده است. با این حساب باید برای فاصله زمانی ماه مبارک رمضان تا رجب المرجّب سال بعد (که حدود ده ماه میشود) و یا دو سال بعد (که حدود بیست و دو ماه میشود) توجیهی داشته باشیم. در توجیه این فاصله زمانی برخی محققان از شیعه چنین گفته اند که پیامبر تا زمانی که به یک آمادگی صد در صد و آرمانی جهت به دوش کشیدن چنین مسئولیت و بار وزین و سنگینی برسد ، خداوند مدتی ایشان را نه برای دیگران که برای خودشان به مقام نبوت نائل گردانید تا پس از آن که شرایط روحی ایشان مستعد اعطای چنان مسئولیتی شد این شأن عظمی و این مقام عظیم به ایشان پیشکش شود. لذا نزول دفعی و بتمامه قرآن مربوط به این دوره است که ایشان به صورت اختصاصی برای شخص خودشان پیامبر بودند و پس از آن که مقدمات کار فراهم گشت و زمان بعثت نبوی و آغاز رسالت عمومی ایشان مهیا گشت ، آن گاه قرآن به صورت تدریجی و مُقطَّع مُقطَّع و به تناسب زمان و پیشامد حوادث و نیاز به نزول آیات ، پس از نزول مجدد بر قلب شریف ایشان به صورت الفاظی مناسب و متناسب بر لسان مبارک ایشان جاری و در اختیار مستمعان و مخاطبان قرار میگرفت.
در بحث بعثت نبوی یکی از مباحثی که منجر و منتهی به نزول فرشته وحی و القاء آیات اولین سوره علق به ایشان گردید ، قرآن پژوهان به نکته ای تحت عنوان تحنُّث اشاره کرده اند. تحنُّث نوعی عزلت نشینی جهت خلوت با معبود و راز و نیاز با خالق بوده است. در کتب سیره به این مسأله پرداخته شده است که حضرت محمد(ص) مدتی پیش از مبعوث شدن به مقام رسالت هر ساله این سنت تحنُّث را به پیروی از حنفاء زمان خویش که از این سنت تبعیت می کردند ، به جا می آورده اند و در غار حراء معتکف می شدند و در آنجا به تفکر در آفاق و انفس پرداخته و در دل شب به راز و نیاز با خالق دادار می پرداختند. و در آن سالی که به رسالت مبعوث شدند نیز ایشان طبق سنوات سالفه در غار حراء معنکف بودند که فرشته وحی بر ایشان نازل گشته و با القاء پنج آیه اول سوره علق به ایشان بشارت داد که به رسالت هدایت امت مبعوث شده ای.
در باب این که تحنُّث شیوه ای مرسوم در آن زمان در بین حنفاء بوده یا شیوه ای ابتکاری و اختصاصی مختص به پیامبر بوده است ، در کتب سیره و تاریخ آمده است که سنت تحنّث تنها در ماه مبارک رمضان بوده است و سابقه ای دیرین داشته و چنان که گفته آمد پیامبر نیز به عنوان عمل به این سنت حسنه مبادرت به آن می نموده اند. از ابن عباس منقول است که با فرا رسیدن ماه رمضان کسانی از قریش راهی حراء می شدند و یک ماه در آنجا اقامت می کردند و با پایان ماه رمضان و حلول ماه شوال از کوه پائین آمده و پس از طواف کعبه به سر کار و منزل خویش باز می گشتند. و رسول خدا نیز چنین می کردند.(أنساب الأشراف ، ج1 ، ص105 ؛ سیره رسول خدا ، ص226)
در سیره ابن هشام به عنوان یکی از قدیمی ترین منابعی که به تاریخ رسول خدا پرداخته است ، چنین آمده است: ثمّ جاءهُ جبریل –علیه السلام- بما جاءه مِن کرامة الله و هو(ص) بحِراء فی شهر رمضان= و سپس آورد مر او را جبرئیل به آن چه که آورد او را از کرامت الهی(یعنی مقام رسالت و آیات نازله بر قلب شریف نبوی) در حالی که ایشان به دلیل تحنُّث در ماه مبارک رمضان در غار حراء بیتوته کرده بودند.(سیره ابن هشام ، ج1 ، ص235) وی همچنین در توضیح این مطلب می افزاید: کان الشهر الذی أراد الله تعالی به فیه ما أراد مِن کرامتِه مِن السُّنّة التی بعثَهُ الله تعالی فیها و ذلک الشهر رمضان خرج رسول الله إلی حِراء ... و معه أهلُه= ماهی که خداوند در آن ماه اراده کرد تا تاج کرامت بر سر نبی مکرّمش بنهد و او را به رسالت مبعوث دارد ، ماه رمضان بود که در آن ماه حضرتش به همراه خانواده اش به قصد اعتکاف و تحنّث در حراء عازم آنجا شده بودند.(همان ، ص236 ؛ سیره رسول خدا ، ص237 ؛ السیرة الحلبیة ، ج1 ، ص237 ؛ سُبُل الهُدی و الرَّشاد ، ج2 ، ص312) البته چنان که در مقالت پیشین در این زمینه به فرمایش حضرت امیر (ع) اشاره شد ، مؤیّد همین مطلب است که حداقل در آن سالی که ایشان به رسالت مبعوث شده اند ، ایشان و به تصریح منابع تاریخی خانواده ایشان همراه ایشان در غار حراء بوده اند. و نیز چنان که گفته آمد از آنجا که تحنّث به تصریح مورخان و سیره نویسان در ماه مبارک رمضان بوده و رسالت نبوی و نزول آیات وحی نیز در ماه مبارک رمضان بوده است ، لذا میتوان چنین استنباط و استنتاج و استخراج نمود که مبعث نبی مکرم نیز در ماه مبارک رمضان و در همین ایام بوده باشد.
والله العالم بحقائق الامور
خبر کپی سریال رمضانی "هفت سنگ" به رسانههای خارجی کشیده شد
تایم در گزارشی نوشت؛ "هفتسنگ" باز تولید سریال "خانواده مدرن" از شبکه ایبیسی آمریکاست که فریم به فریم آن با همان لوکیشن و با همان شوخیها در سریال ایرانی تکرار شده است
پخش سریال ماه رمضانی "هفت سنگ" از آنتن شبکه سه سیما و اقتباس صرف آن از سریالی خارجی که در رسانههای داخل نیز بازتاب داشت، این بار برخی رسانههای خارجی نیز به این موضوع پرداختند.
در همین ارتباط تایم در گزارشی با عنوان "پخش صحنه به صحنه سریال آمریکایی خانواده مدرن از تلویزیون ایران" نوشت: احتمالاً طرفداران سریال "خانواده مدرن" از شبکه ایبیسی آمریکا هرگز سریال "هفت سنگ" را در تلویزیون ندیده باشند اما با این حال این سریال در واقع توسط آنان دیده شده است. تکتک صحنههای آن با همان لوکیشن و مسیر و با همان شوخیها در سریال ایرانی تکرار شده است.
این رسانه با انتشار بخشهای مشابه از این دو مجموعه یادآور شده است: یک کلیپ مقایسهای از این دو سریال که بر روی شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده است را ببینید. شما در حال دو بار دیدن این سریال نیستید، شما در حال مشاهده این مسئله هستید که وقتی قانون کپیرایت رعایت نمیشود چه اتفاقی رخ میدهد.
پ.ن: در خبرها آمده بود که به دستور رئیس رسانه ملی پخش سریال ستایش به دلیل بی محتوا بودن سریال و بدآموزیهایی که این سریال در بطن خود دارد ، متوقف خواهد شد تا یا باز تدوین شود و یا کلاً از پخش آن صرفنظر شود با این توجیه که تا سازندگان مجموعه های تلویزیونی بدانند که هر چیزی را نمی توانند به خورد ملت بدهند!!!
یادی از شهید بهشتی
یکی از ویژگیهای بارز شهید بهشتی باور آن شهید بزرگوار به منطق گفتگو حتی با دشمن ترین مخالفان بود. برای او سیاست ، عرصه پیکار نبود بلکه صحنه مواجهه اندیشه ها و دیالوگ بین افکار متفاوت و بلکه متعارض بود. فراموش نکنیم مناظراتی را که در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب بین مذهبیون و توده ای ها با مشارکت شهید بهشتی و آقای مصباح یزدی و دکتر سروش از یکسو و کیانوری و طبری و پیمان از سوی دیگر برگزار میشد و بسیار جذاب و پربیننده بود. در آن زمان ایشان مقام قاضی القضاتی را بر عهده داشتند و با این حال در چنین مناظراتی شرکت میکردند. آن شهید بزرگوار با داشتن چنان موقعیتی ترجیح می دادند به جای مبارزه با مخالفان فکری و عقیدتی خود نه مبارزه که مناظره کنند. اما متأسفانه هر چه جلوتر آمدیم دشمن و مخالفان فکری که جای خود دارد ، حتی دیگر تحمل مخالفان سیاسی را نیز از دست داده و به جای همفکری با آنان ، به جای مباحثه با مخالفان به مبارزه تا سرحد حذف با انگهای آن چنانی روی آورده و به همین دلیل طی 35 سال عمر انقلاب اسلامی نه تنها به مرحله ثبات و تثبیت نرسیده ایم که همواره شرایط برای ما (برای خود ما داخلی ها) ایدئولوژیک مانده است و همین رمز عدم شادابی و شکوفائی نظام و انقلاب شده است.
یکی از نکات عبرت آموز که از وجوه مشترک بین مخالفان شهید بهشتی و دولتمردان پس از شهادت آن شهید بزرگوار تلقی میشود ، این است که هر دو برای راندن رقیب از صحنه سیاسی دست به تخریب شخصیت با حربه دروغ و جعل و افترا زدند و از این طریق سعی در ملکوک کردن رقبای سیاسی و در نتیجه از صحنه بیرون رفتن آنان کردند. مروری بر این سالهای پرهیاهو و پرتنش و آکنده از بداخلاقی ها و بی اخلاقی ها و بدرفتاری ها ، این برآیند را به صورت عریان برای ما به تصویر می کشد که متأسفانه انقلاب ما نیز همچون حکومت صدر اسلام پس از چند سال و چند صباح پس از استقرار از مسیر و مجرای صحیحی که ریل گذاری و کد گذاری شده بود ، خارج و به انحراف کشیده شده و شاید بتوان گفت به بیراهه رفت. انقلابی که بر اساس شعارهای اصولی نفی ظلم و استبداد و رفع وابستگی و اجرای احکام اسلامی و بسط اخلاق و فرهنگ اسلامی شکل گرفته بود ، مع الاسف گرفتار حفظ ظاهر و پوسته شده و از درون تهی شد و دقیقاً به همان بلیه ای گرفتار آمد که حکومت صدر اسلام و در دست کسانی گرفتار آمد که روش و رفتارشان بیشتر به امویان تشابه دارد تا سیره نبوی و علوی.
جالب است که اگر در این وانفسای دروغ و تزویر کسی دم از حق و حقیقت و حقانیت و راه درستی که بنا بود به جای راه کج پیشین در پیش گرفته شود ، بزند مورد آماج طعن ها و طعنه ها و تهمت ها و اتهامات واقع می شود. و اگر از عدالت و آزادی تفکر و آزادی بیان و استقلال سیاسی و فرهنگی و اخلاق و معنویت دم زده شود ، این مفاهیم را از حقیقت خود خارج و با مترادف کردن آن ها با ولنگاری و بت پرستی مردم را می فریبند تا چند صباحی را بر اریکه قدرت و حکومت باقی باشند. غافل از این که هر آمدنی را رفتنی است و حتی دودمان دودمان هائی که چه بسا سابقه دیرپائی هزار ساله دارند نیز پیچیده شده و بر دوام نمانده است.
درس هایی از خرداد 42
امروز 15خرداد است. روزی که حضرت امام به دنبال سخنرانی غرّاء و آتشین خود، حیثیت حکومت جبار پهلوی را بر باد داد و پرده از مافی الضمیر حکومت استعماری آمریکا و رژیم اشغالگر اسرائیل برداشت.
ایشان در سخنرانی 13خرداد خود که مصادف با عاشورای حسینی بود، مطالبی را خطاب به دولت و دولتمردان پهلوی گفته اند که به نظر می رسد در صورت مواظبت نکردن از دستاوردها و ارزش های انقلاب، در این نظام نیز تکرار شود. در زیر بخش هائی از فرمایشات ایشان را با هم مرور می کنیم.
اسرائیل نمی خواهد در این مملکت دانشمند باشد، قرآن باشد، علمای دین باشند، احکام اسلامی باشد...
آقا! من به شما نصیحت میکنم. ای آقای شاه! ای جناب شاه! دست از این کارها بردار... این قدر با ملت بازی نکن... من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند...
آن اشخاصی که بیش از سی چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصی که هزار میلیونشان در جاهای دیگر است، اینها مفتخور زیاد نیستند؟! ما مفتخوریم؟! آنها که بانک های دنیا را پر کرده اند، کاخهای عظیم را روی هم ساخته اند و باز رها نمی کنند این ملت را... اینها مفتخور نیستند؟!
(صحیفه امام، ج1، ص243)
بعثت نبوی
در آستانه مبعوث شدن به رسالت ، محمد بن عبدالله با توشه ای اندک در ماه رمضان مکه را رها کرده و در غار حِراء واقع در کوه حِراء (جبل النور) معتکف میشد. برخی می گویند تنها بود و عده ای می گویند به همراه خانواده بود. اما آن چه مسلّم است این که در آخرین ماه رمضانی که محمد در آن جبرائیل را ملاقات کرد و به او بشارت رسالت داده شد ، علی بن أبی طالب که آن زمان 10 یا 12 ساله بود ، محمد را همراهی میکرد. ایشان خود وقایع لحظه نزول فرشته وحی و وقایع پیرامون آن را در یکی از خطبه های نهج البلاغه چنین توصیف می کند:
لقد جاوَرتُ رسولَ الله بحِراء حینَ نزولِ الوحیِ و لقد سمعتُ رَنَّةَ الشیطان حین نزول الوحی.
و وقتی به پیامبر می گوید این صدای چه بود؟ پیامبر به او می گوید: هذا رَنَّةُ الشیطان.
و بعد خطاب به علی می گوید: یا علی! إنّک تسمعُ ما أسمع و تری ما أری إلّا أنّک لستَ بنبیٍّ=علی جان هر آن چه را من میشنوم تو هم میشنوی و هر آن چه را من میبینم تو هم میبینی فقط من به مقام نبوت رسیده ام و تو نه.(اقتباس از کتاب سیری در سیره نبوی شهید مطهری ، ص243-244)
یکی از نکات قابل تأمل در زندگانی پیامبر اسلام افزایش دوره های تحنُّث(عزلت نشینی و دوری از جماعت) ایشان در آستانه چهل سالگی و بیتوته در غار حِراء است.(تاریخ اسلام از منظر قرآن ، ص84 ؛ تاریخ تحلیلی صدر اسلام ، ص76) با این حال بر اساس آیت قرآنی آن حضرت انتظار بعثت به رسالت را نداشته است(ما کنتَ تَرجوا أن یُلقی إلیک الکتاب=انتظار نزول قرآن بر قلب پاکت را نداشتی. قصص:86) دلیل آن هم حالاتی است که بر پیامبر پس از رؤیت فرشته وحی و نزول اولین آیات و تشرّف آن حضرت به مقام رسالت ، عارض شده است. زیرا اگر چنان انتظاری را می کشید ، چنین حالاتی از ایشان مُستَبعَد می نمود.
در چنین روزی جبرائیل ؛ فرشته وحی الهی در غار حِراء نازل شده و خطاب به محمد می گوید بخوان! محمد در پاسخ می گوید خواندن نمی دانم. جبرائیل تکرار می کند محمد نیز هم و در مرتبه سوم محمد می گوید چه بخوانم؟ می گوید بخوان به نام خدایت(إقرء بسم ربِّک) و پنج آیه اول سوره علق را برای ایشان و تمام بنی بشر و جامعه بشری به ارمغان می آورد. بخوان به نام خدایت که آفرید(گار است) – آدمی را از خون بسته بیافرید – بخوان (وبدان) که خدای تو کریم کریمان است – همو که (برای آگاهی و پیشرفت بشر) قلم را آفرید(تا با ثبت آفرینش آثار علمی و هنری بشر ، آن را مانا و به بشر در طول تاریخ انتقال دهد.) – (و از این طریق) آن چه را نمی دانست به او آموخت.(تاریخ صدر اسلام ، غلامحسین زرگری نژاد ، ص219)
در روز و ماه بعثت نبوی در میان مسلمانان اختلاف است و در رجب یا رمضان بودن آن در تعارضند.
اکثر امامیه(شیعیان) قائلند که پیامبر گرامی اسلام در 27 رجب سال چهلم عام الفیل در غار حِراء به رسالت مبعوث شده اند و البته جماعت کمی همچون صاحب السیرة الحلبیه:238 و صاحب کنزُ العُمّال ، ج12 ، ص312 و صاحب صِفة الصَفوَة ، ج1 ، ص39 از اهل سنت ، شیعیان را در این تاریخ همراهی می کنند.(تاریخ اسلام از منظر قرآن ، ص83 ؛ تاریخ صدر اسلام ، زرگری نژاد ، ص220)
اما اهل سنت معتقدند بعثت پیامبر در ماه مبارک رمضان بوده است. منتها در روز آن دچار تشتت و پراکندگی و اختلاف هستند. اما نوعاً هفدهم ماه مبارک رمضان را روز فرود فرشته وحی و مبعوث شدن پیامبر اسلام به مقام رسالت می دانند. این دسته به سه یا چهار آیه استناد می کنند که به آن ها اشاره می شود:
الف – شهرُ رمضان الذی اُنزِلَ فیه القرآن(بقره:185)
ب – إنا أنزلناهُ فی لیلةٍ مبارکةٍ(دخان:3)
ج – إنا أنزلناهُ فی لیلةِ القدرِ(قدر:1)
و در این که این روز از ماه رمضان چه روزی است؟ به این آیه استناد کرده و گفته اند روز هفدهم رمضان بوده است.
د – و ما أنزَلنا علی عبدِنا یومَ الفرقانِ یومَ التقی الجَمعان ...(أنفال:41)
البته اینان فرقان را مساوی با قرآن گرفته اند که در روز مصاف و رودرروئی مسلمانان با کفار قریش در روز بدر که در هفدهم رمضان سال دوم هجرت بوده است ، نازل شده است. و لذا چنین نتیجه گرفته اند که بعثت نبوی روز هفدهم ماه مبارک رمضان بوده است.(تاریخ صدر اسلام ، زرگری نژاد ، ص220 ؛ سیره رسول خدا ، رسول جعفریان ، ص232 به نقل از طبقات الکبری ، ج1 ، ص194)
امامیه در پاسخ به این ادعا معتقدند: نزول قرآن بر قلب مبارک پیامبر گرامی اسلام دو وجهی بوده است:
نزول دفعی و به یکباره قرآن بر پیامبر که آیات فوق الذکر ناظر به آن است و با عبارت أنزلنا از آن یاد شده است.
نزول تدریجی قرآن طی 23 سال که با عبارت تنزیل از آن استفاده شده است و به این آیه درباره نزول تدریجی استناد گردیده است:
و قُرآناً فرقناهُ لِتَقرَأهُ علی الناسِ علی مُکثٍ و نزَّلناهُ تنزیلاً(إسراء:106)(تاریخ صدر اسلام ، زرگری نژاد ، ص220)
مرحوم رامیار در ردّ دو وجهی بودن نزول قرآن می گوید:
- گاهی تنزیل در آیات قرآن به معنای دفعةً نیز آمده است. نظیر آیه 153 سوره نساء(یسئلُک أهلُ الکتابِ أن تُنزِّل علیهم کتاباً مِن السماءِ فقد سألوا موسی أکبرَ مِن ذلک ...) که در این آیه تنزیل مفهوم تدریج ندارد و به معنای نزول کتاب به صورت دفعی و به یکباره و یکجا است.
- امکان دارد ابلاغ نبوت در ماه مبارک رمضان بوده باشد(یعنی پیامبر عجالتاً برای خود پیامبر بوده باشد تا شرایط هم به لحاظ روحی و نفسی برای خود پیامبر مساعد شود هم شرایط اجتماعی مهیا گردد) و اعلام رسالت در 27 رجب.
- ادعای علم اجمالی پیامبر به واسطه نزول دفعی و به یکباره قرآن بر قلب شریف آن حضرت ، مستند قرآنی و روائی ندارد ؛ زیرا مواردی بوده است که گروه های مختلفی سؤالاتی را پرسیده اند که پیامبر صراحتاً در پاسخ فرموده اند باید منتظر وحی الهی باشم یا مثلاً فردا پاسخ میدهم. همچنین تعجیل در تلاوت و تکرار آیات نازله به پیامبر و نهی قرآن از تعجیل ، گویای این است که ذهن پیامبر نسبت به این آیات ، مسبوق به سابقه نبوده است و ایشان علم اجمالی نسبت به این آیات نداشته است. خداوند رسولش را اطمینان خاطر می دهد که ما خود این آیات را نازل ، جمع و برایت قرائت می کنیم و این گونه اضطراب آن حضرت را از این که مبادا آیات نازله از ذهن و حافظه اش پاک شود ، برطرف می کند. ببینید:
و لا تعجل بالقرآنِ من قبلِ أن یُقضی إلیک وَحیُه و قل ربّ زِدنی عِلماً(طه:114){و قل ربّ زدنی عِلماً؟ فاعتبروا یا اولی الأبصار!}
لا تُحرِّک به لسانَک لتعجَلَ به * إنَّ علینا جَمعَه و قرآنَه(قیامة:18-17)
شیخ مفید در شرح عقاید شیخ صدوق ضمن رد نزول دفعی قرآن بر قلب نازنین پیامبر میگوید: ممکن است اشاره آیاتی که اذعان به نزول قرآن در شب قدر دارد ، پاره ای از آیات باشد نه مجموعه آیات و کل قرآن. لذا نزول دفعی قرآن را بعید می داند ؛ زیرا ظاهر قرآن و اخبار متواتره و اجماع علما بر این اقتضا دارد.(شرح عقاید صدوق:58)(تاریخ قرآن ، مرحوم رامیار ، ص190 – 191)
جمع بندی
حال به نظر می رسد با توجه به قوت مستندات اهل سنت و این که اکثر منابع ، ماه مبارک رمضان و هفدهم این ماه را تقویت می کنند ، این روز و این تاریخ مبدء مبعث بوده باشد(نه 27رجب المرجّب)
خدا می داند. کسی چه می داند؟
در پایان این شعر زیبای سعدی تقدیم می گردد:
ماه فرو ماند از جمال محمد – سرو نباشد به اعتدال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی – عشق محمد بس است و آل محمد
الف) نقد باید دلسوزانه باشد؛
ب) نقد باید منصفانه باشد؛
ج) نقد باید از روی خیرخواهی باشد؛
د) نقد باید وارد باشد.
به نظر میرسد که گزینه چهارم درست باشد. دلسوزی، انصاف یا خیرخواهی منتقد هیچ تاثیری در درست بودن یا نبودن انتقاد او ندارد. ممکن است کسی با قصد عیبجویی و دشمنی اشکالات کسی را بگوید و درست هم بگوید. این که قصد او چیست؟ ربطی به درستی جملهاش ندارد. و دقیقاً هم ممکن است کسی با دلسوزی تمام انتقاد نادرستی مطرح کند.
اصولاً صدق و کذب گزارههایی که مابهازای خارجی دارند ، ربطی به قصد و نیت گوینده ندارد. معیار تقسیم نقد فقط وارد بودن یا وارد نبودن آن است. دشمن هم ممکن است نقدی کند که وارد باشد یا نباشد. چنان که دوست.
بر عکس تصورات رایج ، این انتقاد شونده است که باید دلسوز و منصف و خیرخواه باشد و انتقاد درست را از هر کسی بپذیرد ؛ دشمن باشد یا دوست، اپوزیسیون باشد یا پوزیسیون، قصدش آباد کردن باشد یا ویران کردن، عیبجو باشد یا عیبپوش، دلسوز باشد یا دل سوز! اگر انتقاد شونده دلسوز و خیرخواه نباشد انتقادات را نخواهد پذیرفت ؛ زیرا شرط پذیرش انتقاد، حدی از انصاف، خودانتقادی و خیرخواهی است. و بدون این ویژگیها کسی انتقادپذیر نخواهد شد. در نقطه مقابل، انتقاد کننده هرچه کینهتوزتر و باریکبینتر باشد، بهتر نقد خواهد کرد.
چند نکته:
ما در مذاکرات پذیرفته ایم که اراک را ببندیم چون از نظر ناظران بین المللی هیچ توجیهی جز ساخت سلاح اتمی نداشت و جامعه بین الملل نیز حق داشت که هم نگران باشد هم نسبت به ما سوء ظن داشته باشد.
ما در مذاکرات پذیرفته ایم که در قبال به رسمیت شناختن فعالیت صلح آمیز هسته ای ما توسط دوَل اروپایی و آمریکا و بلکه کل جامعه بین الملل و تأمین سوخت مورد نیاز توسط دارندگان آن ، نیمی از سانتریفیوژهای 20 درصدی را اکسیده و الباقی را تبدیل به 5 درصد بنمائیم. با این اطمینان که توان آن را داریم که در صورت تمرد طرف مقابل از توافق حاصله طی 24 ساعت این سانتریفیوژها را به 20 درصد ارتقا دهیم.
در مقابل آنها برای اولین بار حق برخورداری ایران از فناوری هسته ای را به رسمیت شناختند. چیزی که تا پیش از این به هیچ وجه زیر بار آن نمی رفتند.
پذیرفته اند که در صورت همکاری همه جانبه ایران با آژانس ، کشورهایی که سوخت هسته ای دارند ، سوخت ما را تأمین کنند. (همان گونه که سوخت بسیاری از کشورهایی را که از این فناوری بهره مندند ، تأمین می کنند.)لازم به گوشزد به برخی تندروها می باشد که می دانید کل اورانیومی که ما خودمان در داخل کشورمان داریم فقط برای مصرف یکسال نیروگاه بوشهر کفایت می کند و باید پس از آن کاسه ... به دست بگیریم و خواهش و التماس و تمنا آن هم با چندین برابر قیمت از این و آن خریداری نمائیم؟(این چیزی بود که آقای صالحی اخیراً بدان تصریح کردند.) به راستی چه دلیلی باعث می شود تا این همه هزینه بابت کاری تقریباً عبث و بیهوده بنمائیم؟ البته منظور من پیشرفت های علمی در زمینه تکنولوژی فناوری هسته ای نیست.
پذیرفته اند اموال بلوکه شده ما را به مرور و طی یک پروسه زمانی بازگردانند که تاکنون نیز چنین کرده اند و به تعهدات عمل نموده اند. از برخی باید پرسید: آیا اقداماتی که باعث شد تا جامعه جهانی حتی چین و روسیه ما را با چنین تحریم های ظالمانه ای مواجه سازند و از ابتدایی ترین حقوقمان محروم شویم ، درخور نقد و اعتراض و دلواپسی نیست؟ حال که به هر دلیل حق مسلّم ما را در بخش هسته ای به ما نمی دهند باید ما نیز به دست خود کمک کنیم تا هر چه بیشتر گلوی این ملت فشرده شود؟ ظاهراً برخی لاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة را باور ندارند!!!
آنها پذیرفته اند که مناسبات و روابط تجاری ایران با کشورهای دیگر به حال عادی بازگردد. که چنین هم شده است.
در پایان می گویم که: نگوئید اوباما چنین گفت و نتانیاهو چنان. که آن هم برای این است که مانند خود ایران در داخل کشورهای خود برای بستن دهان مخالفان بالاجبار چنان منطقی را پیشه می کنند. اما آنچه مهم است و اتفاق افتاده و دارد می افتد ، این است که طرفین برای اولین بار دارند به تعهدات خود عمل می کنند. فراموش نکنیم که برای اولین بار طی پرونده هسته ای ایران ، اسرائیل به شدت در قبال توافق حاصله موضع انتقادی و اعتراضی گرفت تا آن جا که سران آمریکا از آن ها خواستند ضمن خویشتنداری به تصمیمات اتخاذ شده تمکین کنند.
در پایان اجمالی از توافق ژنو تقدیم میگردد تا خود قضاوت کنید.
الف: تعهدات ایران
1 - توقف غنی سازی 20 درصد و خنثی کردن خطر ذخایر اورانیوم 20درصد غنی شده پیشین ، ضمن داشتن اجازه غنی سازی 5درصدی
2 - ادامه کار تأسیسات هسته ای در ایران بدون آن که ایران توسعه جدیدی در آنها ایجاد کند
3 - پذیرش بازرسی های بیشتر آژانس بین المللی انرژی اتمی بر تأسیسات هسته ای ایران
ب: تعهدات 1+5
1 - عدم اعمال تحریم جدید
2 - تعلیق برخی تحریمها در زمینه:
طلا و فلزات گرانبها
خودروسازی ایران
صادرات پتروشمی ایران
3 - صدور مجوز بازرسیها و تعمیرات خطوط هوایی ایرانی به منظور ارتقای سطح ایمنی پروازها
4 - محدود نکردن سطح فروش نفت ایران از وضعیت کنونی
5 - چهار میلیارد و 200 میلیون دلار از پول های مسدود شده ایران در خارج کشور به ایران مسترد می شود و 15 میلیارد دلار از درآمدهایش در طول این مدت به حسابهای مسدود شدهاش در خارج از کشور ریخته خواهد شد.
6 - چهارصد میلیون دلار به صورت کمکهای تحصیلی دولتی از صندوقهای ایرانی محدودی مستقیما به موسسات آموزشی شناخته شده در کشورهای ثالث انتقال می یابد تا هزینههای تحصیلی دانشجویان ایرانی تسویه شود.
7 - تعاملات انسان دوستانه با ایران تسهیل می شود.تعاملات انساندوستانه، تعاملات مربوط به غذا، کالاهای کشاورزی، دارو، درمان و ابزارآلات پزشکی است.
ج: آینده
بنا شده است این توافقنامه به مدت 6 ماه اجرا شود و بعد از آن ، مذاکرات جامع برای ادامه مسیر و لغو بقیه تحریم ها ادامه یابد.
کمیته مشترکی از ایران و 1+5 بر حسن اجرای توافق نظارت می کند.
صلح امام حسن(ع)
به بهانه مذاکرات تیم هسته ای ایران با طرف اروپایی و به دلیل برخی دل نگرانی ها و دلواپسی های عده ای، بر آن شدم تا مفاد صلح نامه امام حسن مجتبی(ع) با معاویه بن أبی سفیان را تقدیم دوستان بنمایم تا خود قضاوت کنند که آیا در قیاس با آنچه آن امام همام بنا به تشخیص مصالح امت اسلامی و جماعت شیعه انجام دادند، تیم مذاکره کننده حقیقتاً امتیاز درخوری به دشمن داده است یا برعکس فرصتی مغتنم را از چنگال دشمن بدر آورده تا نتواند بیش از این به بهانه های واهی که متأسفانه دولت پیشین با ندانم کاری و رفتارهای جاهلانه و بعضاً بچگانه به دشمن پیشکش کرده بود، گلوی ملت ایران را با تحریم های ظالمانه فشرده و از حقوق مسلّم خود علاوه بر حق برخورداری از فناوری هسته ای صلح آمیز، محروم نگردانَد.
مفاد صلحنامه
امام مجتبی(ع) در این معاهده میفرماید:
من امر خلافت را با این شرط به تو معاویه بن أبی سفیان وا مینهم که:
اولاً در امر حکومت بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر خدا(ص) و سیره خلفای صالح عمل کنی.
ثانیاً کسی را برای بعد از وفاتت ولیعهد خود نگردانی و امر خلافت را به شورای مسلمانان واگذاری تا هر کس را صلاح میدانند انتخاب کنند.
ثالثاً مسلمانان از دست و زبانت در امان باشند و با آنان، نیکو رفتار کنی.
رابعاً شیعیان علی ابن أبی طالب در هر کجا که باشند، از گزند معاویه در امان باشند.
خامساً در حق حسن بن علی(ع) و برادرش؛ حسین و فرزندان و زنان و خویشان و اهلبیت پیامبر(ص) در پیدا و پنهان بدی روا مداری.
(الفتوح ابن أعثم کوفی ، ترجمه مستوفی هروی ، ص765-766 ؛ تاریخ خلفا رسول جعفریان ، ص392)
ملاحظات:
اول – بر اساس باور ما شیعیان، حکومت از حقوق الهی پیشوایان ما از جمله امام مجتبی(ع) است اما آن حضرت، وقتی مصلحت حفظ جان جماعت شیعه اقتضا میکند به آسانی از آن دست شسته و به کسی وامیگذارد که جنگ صفین را به راه انداخته و موجبات کشته شدن قریب به 120000 نفر از مسلمانان را فراهم میکند و در دشمنی او با خاندان پیامبر(ص) هیچ شکی ندارد.
دوم – باز بر اساس باور ما شیعیان که معتقدیم پیشوایان ما از علم لدنی بهره مندند و در نتیجه از مافی الضمیر و مکنونات قلبی آنان باخبرند، آن حضرت می دانستند که معاویه در عین پذیرش شروط معاهده به هیچیک پایبند نخواهد بود. چنان که وی خود در آغازین خطبه خلافت خود بدان تصریح کرد.(إنّی کنتُ شرَطتُ شروطاً أردتُ بها الاُلفة و وضعُ الحرب. ألا و إنّها تحت قدمی!!!) اما با این حال بنا بر همان اقتضاء پیش گفته بالاجبار امر خلافت را واگذار کرد.
سوم – امام مجتبی(ع) در یکی از شروط خود معاویه را ملزم می نماید که برای خود جانشین معین نکند و امر خلافت پس از خود را بر عهده شورای مسلمانان وانهد تا آنان هر که را صلاح دانستند، انتخاب کنند و نفرمودند خلافت را به امام حسین(ع) واگذار کند.(فاعتبروا یا اُولی الأبصار)
چهارم – معاویه نه تنها براساس کتاب خدا و سیره رسول خدا عمل نکرد بلکه یزید را هم به عنوان جانشین خود معرفی کرد و شیعیان أمیرالمؤمنین(ع) را تا توانست آزرد و زیاد بن أبیه را بر آنان مسلط نمود و حُجر بن عدی را نیز کشت(تاریخ خلفا جعفریان ، ص396) حُجر پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه و واگذاری خلافت به وی، هر گاه امام مجتبی(ع) را میدید ایشان را این گونه مورد خطاب قرار میداد: السلام علیک یا مُذِلَّ المؤمنین. به راستی اگر کسی در عهد ما یکی از امامان ما را حتی به شوخی و نه به جدی اینگونه مورد خطاب قرار دهد، سزای او را چه خواهیم داد؟ فراموش نکنیم که حُجر همان کس است که امام حسین(ع) به دنبال شهادتش به دست عوامل معاویه، نامه ای بسیار تند و انتقادی و اعتراضی نسبت به آلودن دست معاویه و عمالش به خون حُجر و همراهانش و نیز جنایات و فجایع دیگری که مرتکب شده و میشدند، خطاب به معاویه نوشتند.
در پایان تلنگری مر آنان را که نسبت به بسیاری از حقوقی که از ملت تضییع میشود از جمله محرومیت ملت و جامعه از حق برخورداری ابتدایی از روابط عادی و ساده و سالم تجاری و اقتصادی و ... در سطح بین المللی به دلیل برخی خودخواهی ها و بی تدبیری ها و سوءتدبیرها، دلواپس نمی شوند اما چون روند مذاکرات براساس سلیقه و میل آنها پیش نمی رود، اظهار دلواپسی می کنند، می گویم:
فکر می کنید با این روحیاتی که دارید اگر در عصر امام مجتبی(ع) بودید مانند حُجر بن عدی از سر دلسوزی و غیرت دینی آن حضرت را با السلام علیک یا مذلّ المؤمنین مخاطب قرار نمی دادید و یا کمپین دلواپسان را راه نمی انداختید؟ و نیز اگر دولت خاتمی یا روحانی بنا بر اقتضائات جامعه مجبور میشدند حتی امتیازاتی فراتر از تعلیق یا تعطیل برخی رآکتورها به طرف مقابل( بگو دشمن – دیگر دشمن تر از معاویه که نخواهند شد!)، بدهند - حال نمی گویم ناچار به تسلیم حکومت می شدند- چه ها که نمی کردند و چه بلاها که بر سر دولت های مذاکره کننده و شخص رئیس دولت نمی آوردند!!!؟
بگذاریم و بگذریم که گفت:
ما را رها کنید در این رنج بی حساب – با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب!
امروزه باب سفر به اماکن مقدسه از جمله بیت الله الحرام و عتبات عالیات بسیار مد شده است. و به برکت وسایل ارتباطی و مواصلاتی هر آن میشنویم که فلانی مکه است و بهمانی سوریه و آن دیگری به حائر حسینی مشرف شده است. و از آن جا که نوعاً بدون معرفت که پایه و مایه اصلی این نوع سفرها باید باشد و متأسفانه نیست ، بدون کسب هیچ رهاوردی و صرفاً با هزینه کرد فراوان و خریدن خستگی راه و ... چیز دیگری عاید زائران نمی شود. لذا مولوی در شعری که ذیلاً تقدیم می شود ، به همین مسأله اذعان کرده و به حاجیان صوری این مطلب را گوشزد می کند.
فراموش نکنیم فرمایش امام ساجدان و زینت عبادت کنندگان را که در میان ذوق زدگی صحابیش فرمود: أمّا الضجیج فکثیر و أمّا الحجیج فقلیل= حاجی کم است ، سر و صدا کننده و ضجّه زننده فراوان. و نیز فرمایش امیر بیان و مؤمنان را که فرمود: کم مِن صائمٍ لیس له من صیامِهِ إلّا الجوع و الظَمَأ و کم مِن قائمٍ لیس له إلّا السَهَر و العَناء= چه بسیار روزه داران که از روزه شان جز گرسنگی و تشنگی بهره ای نمی برند و چه بسیار شب زنده دارانی که از قیام خود در دل شب جز بی خوابی و خستگی ناشی از بی خوابی ثمره ای بر نمی گیرند(نهج البلاغه ، قصار الکلم: 145) و نیز فرمود: رُبَّ تالِی القرآن و القرآن یَلعَنُه= چه بسیار خوانندگان قرآن که قرآن آنها را لعن می کند. از همین جاست که وحشت و اضطراب امام صادق(ع) و چشمان اشکریز ایشان را در می یابیم که اگر خدا در جواب لبیک اللهم لبیک من بگوید لالبَّیک و لاسَعدَیک (به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند - ...) که تو در برون چه کردی به طواف خانه آیی؟ من چه کنم؟ بگذاریم و بگذریم و شعر زیبا و گویای مولانا را تقدیمتان کنیم که حجت را تمام کرده است.
ای قوم به حج رفته ، کجائید کجائید؟
معشوق همین جاست ، بیائید بیائید.
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته ، شما در چه هوائید؟
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمائید.
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار ازین خانه برین بام برآئید.
آن خانه لطیفست ، نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه ، نشانی بنمائید.
یک دسته گل کو؟ اگر آن باغ بدیدید؟
یک گوهر جان کو؟ اگر از بحر خدایید؟
با این همه ، آن رنج شما ؛ گنج شما باد.
افسوس که بر گنج شما ، پرده شمائید!
.: Weblog Themes By Pichak :.